سینما ستاره آبی

آدرس:حوالی میدان گرگان (شهید نامجو فعلی)

سینما ستاره آبی به روایت بهروز تورانی:

.در اوایل دهه چهل در بیابان بین بازار میوه و قله توچال کم کم تک تک خانه هایی ساخته می شد

ومحله های گل و گشاد و بی در و پیکر شکل می گرفت.در همین روزگار برای مزید تمدن در قسمت 

شرقی خیابانی که میدان را از یک طرف به وحیدیه و از طرف دیگر به سه راه زندان وصل می کرد،

سینمایی ساخته شد.سینمای ستاره آبی.سینمای ستاره آبی که باز شد،باز هم برای مزید _هرچه 

بیشتر!_تمدن،کم کم آن بازار میوه را تعطیل کردند و آقایان لات ها را هم به نحو موثر تمشیت دادند

و بازار میوه کوچک تری ،یک ایستگاه پایین تر،در خیابان گرگان بر پا کردند.

سینمای ستاره آبی که حالا دیگر وجود ندارد،اوایل یک مجموعه فیلم های متفاوت ایرانی مثل توفان 

در شهر ما و شب نشینی در جهنم را نشان داد و بعد در چند دوره ،چند مجموعه از فیلم های جواهر

نشان فارسی آورد که هیچ جای دیگر گیر نمی آمد.می گفتند انبار یک آقای زرتشتی را یک جا خریده

است.فیلم ها همه قدیمی بودند اما کپی ها همه نو بود.

لیلی و مجنون که نمی توانم با خاطر جمعی بگویم ایرانی بود یا هندی،یکی از،عجایب سینمای ستاره آبی

بود.پوستر و آفیش و همه چیزش هندی بود.تیتراژ و عناوین پایانی اش روی شن هنوز یادم است.

موسیقی اش هنوز توی گوشم است و از صداها،خاطره شنیداری شفافی دارم.به قول آرتیست فیلم

گوزن ها:(تو چه یادته،با وفا!)

از آن مجموعه غیر از لیلی و مجنون لاله و مراد را هم یادم می آید که بعدها نسخه ایرانی اش را هم 

ساختند.

.هر چه بود آن فیلم ها در تلطیف فضای خشن میدان ثریا خیلی موثر واقع شدند.فیلم ها بچه های

دبیرستان محمدعلی فروغی را که نزدیک ترین مدرسه به سینمای ستاره آبی بود تقریبا یک جا عاشق

کردند.حدود چهارصد مجنون دلخسته ،با سرهای نمره دو زده شده که بیرون پرده لیلایی نداشتند.

چند ماهی به کمک همین فیلم ها شمال خیابان گرگان و دور و بر بازار میوه سابق که از فرط زد و خورد

و یقه بگیری به تکزاس شهرت داشت ،تبدیل به محله شیدایان بیدل شد و .

.سینمای ستاره آبی تا مدت ها بعد که اول سینمای فیروزه در خیابان خواجه نظام الملک ،بعد یک 

سینمای دیگر در خیابان نظام آباد(که اسمش یادم نیست) و بالاخره سینمای کوچ در خود میدان ثریا

افتتاح شد،تنها سینمای آن حوالی بود.بعد از آن هم با بلیت یک تومان و پانزده ریال ،ارزان ترین 

سینمای آن منطقه باقی ماند.بعدها در همان حوزه جغرافیایی سینماهای نپتون ،موناکو و مونت کارلو

و پاسیفیک هم افتتاح شدند که گرچه غیر از این آخری هیچ یک آن قدرها که آدم دلش می خواست

بزرگ و باشکوه نبودند.هیچکدام شان هم به اندازه ستاره آبی محقر و محروم نبودند.ستاره آبی چه 

در بیرون سالن ،چه در سالن انتظار و چه در داخل سالن نمایش تقریبا هیچ تزئیناتی نداشت.یک 

سالن انتظار و یک بالکن کوچک داشت و در داخل سالن تابستان ها یک کولر پر سر و صدا و زمستان ها 

یک بخاری نفتی خیلی بزرگ که با نفت کوره کار می کرد روشن بود.بالای گیشه دو تا چراغ نئون قرمز 

مایل به صورتی داشت و سر در سینما چراغ های نئون قرمز و آبی که تا مدت ها چشمکی هم می زدند

اما بعدها همینطور یک نواخت شب ها روشن  و روزها خاموش بودند.نوجوانی دوران رویا پروری و 

غرور و بلند پروازی است.وقتی سینما پاسیفیک با صندلی های مخمل راحت و آن چراغ های کوچک 

سبز رنگ کنار ردیف ها و آن اختلاف سطح ردیف لژ خانوادگی افتتاح شد،در یک غروب بارانی چراغ های

ستاره آبی در ذهن من برای همیشه خاموش شد

از کتاب:از لاله زار که می گذرم،نوشته ی بهروز تورانی،چاپ اول ،انتشارات2017 ،H&S،Media

صفحه های 7و8و9و10.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Pamela نیم از عالم خاک نامبر وان موزیک | دانلود آهنگ جدید همه چی گرفتاری ها خوشی ها .... Choice Sarah آپ مدیا تن تکنولوژی هیولا